طاهره طالقانی از پدر میگوید
اشاره:
طاهرهخانم با لبخند و روی گشاده در را باز کرد. به رسم میهماننوازی منرا در آغوش گرفت. با سلام و احوالپرسی گرمی وارد سالن پذیرایی شدیم. قبل از اینکه بخواهم بنشینم، چشمم به گوشه سالن پذیرایی افتاد. محمد بستهنگار با بدنی نحیف روی تخت دراز کشیده و دستش را بالای سرش گذاشته است. ملحفه سفیدی روی خود کشیده بود. دوبار سلام کردم تا متوجه حضور ما شد. با صدای آرام و کمرمقی جواب داد، درحالیکه سلام چشمانش گیراتر بود. هنوز ننشسته بودیم که طاهرهخانم با سینی شربت آلبالو از ما پذیرایی کرد. از طعمش معلوم بود که خانگی است.
از پیش قرارمان این بود تا اینبار از شخصیهای آیتالله حرف بزنیم تا حرفی نو زده باشیم؛ تلاشی برای نزدیکشدن اسطورهها به مردم و نگاهکردن به آنها از قاب زندگی همین مردم، نه آن قاب رسمی، حرفهای رسمی و تصاویر رسمی. قرار بود به زندگی آیتالله طالقانی نگاهی بیندازیم، چگونگی ضبط و ربط دو همسر و بزرگشدن ١٠ فرزند. بااینحال چون تردید داشتم باب گفتوگو را چگونه باز کنم، پس رفتم به سراغ همان کلیشه که یکباره طاهرهخانم؛ خودش سر حرف را باز کرد. از اینجا بهبعد پیش از آنکه مصاحبه باشد، نقل خاطرات بود.
کد خبر: ۲۹۶۹۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۰۹